سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در جوانی، سخت در عبادت کوشا بودم .پدرم به من فرمود : «پسرکم ! کمتر از آنچه می بینم ، خودت رارنجه ساز که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، از او به کم خشنود می شود» . [امام صادق علیه السلام]
مسیر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کیمیای ناب

وبلاگ : کیمیای ناب 

تاریخ عضویت: 20/1/90 
سن وبلاگ : 2 سال و 7 ماه و 17 روز 

مدیریت وبلاگ=حامدگودرزپور 

 

آنروز مریض نبودم ولی مجبور بودم دکتر را ببینم. دیدن دکتر هم خودش مشکلات خودش را داشت. انبوه بیماران آزارم می داد و هزینه ویزیت و زنی که آنطرف تر میان_ شلوغی جمعیت خوابش برده بود روی صندلی. آرام خوابیده بود و تکیه داد بود بر انبوه نانی که خریده بود لابد قوت خانه اش همین بود. منشی مطب از همه بیشتر ازارم می داد اخلاق بدش و لباس بدترش.
بالاخره نوبت من رسید  عرضم را به ساحت مقدس دکتر گفتم و او نیز نامه ما را متبرک کرد به امضای خودش و همین .
و زن هنوز خواب بود همانطور روی صندلیش .
و آزارم داد از همه بیشتر پسرک، که کفش پلاستیکی بود. باورم نمی شد؛ دهه نود و آن کفشهای پلاستیکی سه ستاره. قدیم دوست داشتم بپوشم ولی پدرم هیچ گاه برایم نخرید.
و آنروز برای پسرک اشک ریختم دوست داشتم می بردمش و برایش کفشی می خردیم تا کفش پلایستیکیش را نپوشد تا پسری دیگر نباشد که  کفش پلاستیکی بپوشد و نسل این کفش ها منقرض شود.
اما آنروز نمی دانستم که دختری هم هست که کفشش پلاستیکی باشد.

دختر


نمی دانم دلخشویت از زندگی چیست؟ اینجا دختران روز بروز رنگ عوض می کنند روزی زردند و روزی سرخ. رنگ لباسشان که  به ساعت نمی رسد.تمام فکر و ذکرشان مد است و مد ! همین.
تو دلخوشی ات آب آوردن از چشمه است . مشک است. و گوسفندی که دوشیده ای. و شیری که ماست کرده ای.
اینجا دختراان از ماست تو چیزی می سازند که ماسکش می نامند همان که تو برایش صورت ت سوخته است و اینها می زنند به صورتشاان تا نرم بماند تا آفتاب نسوزاند. چه دنیای وارونه ای است!
نمی دانم به چه دلخوشی؟!
فقط می دانم زندگی به کام تو شیرین تر است از دختران اینجا همین. 


دوشنبه 27/9/91 توسط حامدگودرزپور



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 4:13 عصر )
»» عیسی طلبه مشهدی

وبلاگ : عیسی طلبه مشهدی 

تاریخ عضویت: 10/8/90 
سن وبلاگ : 2 سال و 25 روز 

مدیریت وبلاگ=عیسی معلم 

همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد،شاکی سختی های دنیا مباش شاید تو بهترین بازیگر خدا باشی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 4:6 عصر )
»» ل ن گ هــــــــک ف ش !

وبلاگ : ل ن گ هــــــــک ف ش ! 

تاریخ عضویت: 16/1/86 
سن وبلاگ : 6 سال و 7 ماه و 21 روز 

مدیریت وبلاگ=علیرضا عباسی 

 به قلمِ : علیرضا عباسی

رو نوشت :  تقدیم به برو بچ با صفای بسیج که همیشه سپر بودند ...

چقدر باید بچه های مذهبی زخم و کنایه بخورند چقدر باید صبوری پیشه کنند چقدر باید زورکی به هر کس و نا کسی لبخند بزنند .. ما پسرها ما بچه های مذهبی ما همانهایی که در مساجد بزرگ شدیم در پایگاهها رشد کردیم افتخارمان نگه داشتن یاد و خاطره شهدا بوده است به چه متهم شده ایم ؟ به اینکه ظاهرمان را با دوستدار هایمان یکی می کنیم ؟ به اینکه تیپ های شهدایی را می پسندیم ؟!! آیا آن جوانک غرب زده ای که ابروهایش را نازک می کند و شلوار پاره بر تن می کند و موهایش را دم اسبی می بندد گردن بند طلا آویزان می کند شلوار بدون کمبر بند پا می کند و دست در دست کسی که روزی به او داداش می گفت در خیابان های آزاد! شهر گام بر می دارد اینهمه زخم زبان می خورد ؟ آیا یک قبضه ریش گذاشتن ما عرصه را چنان بر آنها تنگ کرده است که نمی توانند با دیدنمان زندگی کنند ؟ آیا همین ظاهر ما آسیبی به کسی رسانده است ؟  نه مسئله به همین راحتی نیست .. ما که پای ارجیف ها بزرگ نشده ایم ! .. ما پای روضه های فرزندان فاطمه بزرگ شده ایم .. آنها به ما اموختند تا تواضع را سرلوحهء کارهایمان قرار دهیم .. حالا چه کنیم دیواری کوتاه تر از ظاهر ما پیدایشان نشده است .. ما را متهم می کنند به تحجر .. به املیت .. به فرسایش .. به بسته بودن .. چون صادق هدایت نمی خوانیم چون پای حرفهای فلان شبکه معاند نمی شینیم .. چون ما بر پیشانیمان حک شده است که سرباز صفر ولایتیم .. چون ما بالاترین افتخارمان پوشیدن لباس خاکی خادم الشهدایی است و 10 روز عید خراب کردن در بیابانهای خوزستان .. چون ما عادت نداریم سالی یک کامیون لباس های رنگ و وارنگ بخریم .. چون ما با افتخار به دختر 16 ساله ای که از کنارمان عبور می کند پناه می دهیم راهمان را کج می کنیم .. چون ما راهبندان نمی کنیم .. چون ما مزاحمت ها را نمی پسندیم .. دیگر چه بگویم ؟ از که بگویم ؟ میبینی این ریش ما از ریشه مان بر می آید .. از ریشه ای که حضرت امام درختشان را کاشتند شهدا با خونشان آن را آبیاری کردند .. ریشه به این محکمی دیده ای این ریش ما مظهر آن است .. مظهر شهید دوستی یمان .. اینها پوستر های ما هستند نه انریکو (Enrique Iglesias)و امینم ها (eminem) .. پوستر های ما صد درصد ایرانی هستند .. مارک دار مارک دار .. همه تضمینی اند .. هم این دنیایی اند و هم آن دنیایی .. چه نیک است به تبعیت از رهبر تشابه لباس شدن نه با فلان آوازچی غربی که جمجمهء نمی دانم کی را بر روی تیشرت که چه عرض کنم تی یی که وری شرت شده است را بر سینه اش به افتخار رو نمایی می کند .. ما این یخه آخوندی ها را از اینجا به یادگار داریم از رهبرمان از رهبر آزاده مان .. از رهبری که ساعات سخنرانی اش خار چشم کور دلان شده است .. از سید و مولایمان .. دیگر چه ؟ دیگر از چه ایرادی است ؟؟ از چه برایت بگویم ؟ اصلا گوشتان به حرفهای ما بدهکار می شود ؟ مایی که شستشو شدیم ولی شما ها رشد کردید؟!! کجا ؟ در کدام مکتب ؟  در اندیشه های لایکی یا فراماسونی ؟ برایت سند بیاورم که اسیر اندیشه های ماسونی شده ای؟ و داری از خودت پنالتی می خوری و نمی دانی ؟!! آن از وضع لباست از وضع گردنبند ستاره داوودت از انگشتری که حتی نوشته اش را توان خواندنت نیست ! حالا تو راحت ما حرف می خوریم ما متحجریم .. شما ها بروز هستید و صاحب فناوری و اطلاعات .. شمایی که افتخاراتتان دور دور های آزادانه در شهر است از آب پاشی هایتان از قلیان چاق کردنهایتان از بزم های بی در و پیکر شبانه هایتان ؟ راستی چند بار مواخذه شدید ؟ چند بار حرف خوردید از همسایه از امام جماعت محل ؟ اصلا می گذارید کسی با شما پای حرف بنشیند ؟ اصلا راضی می شوید با ما یک دم نشیمن کنید ؟ می بینی هم وطن .. مشکل ما ریشه ای است .. ریش من نیست این ریش من ریشی است که از ریشه می آید .. بگرد دنبال ریشه ات هم وطن 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 4:0 عصر )
»» خون شهدا

http://khateghalam.parsiblog.com/

تاریخ عضویت: 8/9/89 
سن وبلاگ : 2 سال و 11 ماه و 27 روز 

مدیریت وبلاگ= خون شهدا 

 

بسم رب الزهرا


شهیدان با شهادت خو گرفتند

مدد از ضامن آهو گرفتند

شهادت شین و ها و دال و تا بود

پلی کوتاه تا کوی خدا بود

شهیدان واژه های ناب عشقند

شهیدان تا ابد بی تاب عشقند

چو می گشتند قربان اباالفضل

سر آنان به دامان اباالفضل

حسینی مذهب و زینب مرامند

همانانی که در خط امامند

که جان دادند تا ما جان بگیریم

ز خط عاشقی فرمان بگیریم

شب حمله ، شب شوق رهایی

شب دل های سرخ کربلایی

شب حمله ، شب آتش ، شب خون

شب پرپر شدن در خاک مجنون

شب حمله ، شب معراج و پرواز

شب بین خدا و خلق ، یک راز...

خداوندا به حق خون حیدر

تو را سوگند بر پهلوی مادر

تو را جان حسین و اکبر او

تو را جان علی اصغر او

بزن مُهر شهادت بر دل و جان

مرا با عاشقان محشور گردان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:56 عصر )
»» عدالت جویان نسل بیدار

وبلاگ : عدالت جویان نسل بیدار 

تاریخ عضویت: 31/4/88 
سن وبلاگ : 4 سال و 4 ماه و 4 روز 

مدیریت وبلاگ=امیر منصور معزی 

به نام خدا

کمال، صفتى وجودى است که موجودبه آن توصیف مى‌شود.هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‌سنجیم، درنظرمی آید،نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر،کمال نیست و برخی موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ نیزهست.برخی دیگر،اساساً استعداد اینکه به انواعی ازکمالات نایل شوند راندارند.شیرین شدن براى خربزه کمال است امابرخى دیگر از میوه‌ها در ترش بودن است که به کمال می رسندیا اینکه دانش براى انسان کمال است، ولى فلزات این استعداد را ندارند که بتواند به کمال علم نایل آیند.

رمزمطلب این است که هر موجودى داراى حد و مرز ماهوىِ خاصى است که با تجاوز از آن، به نوع دیگرى تبدیل مى‌شود که از نظر ماهیت با آن مغایر است. تغییرات ماهیتی امکان دارد با شکل ملکول‌ها یا کم و زیادشدن اتم‌هاویا تغییرات عنصرى و درونى اتم‌ها و یا تبدیل ماده به انرژى و بالعکس همراه باشدو نیزاین امکان وجوددارد با این که کمّ و کیف اتم‌ و ملکول‌ که دو چیز یکسان است،ماهیت آن‌ها نیزمتفاوت باشد.همانطوری که مشاهده می شود  دانه مصنوعىِ گیاه، فاقد خاصیت گیاه و رشد و نمو است با این که از نظر عناصروشکل ترکیب آن‌ بادانه ی طبیعی بسیار شبیه هم هستند.باید گفت هر ماهیتى به حسب اقتضاى طبیعى خود،منحصراًبا پاره‌اى ازوصف ها، همسنخ است وبنابراین استعدادواجدشدن همان دسته از کمالات را خواهد داشت.

باید دانست که  پیداشدن یک ماهیت جدیدهمیشه مستلزم از بین رفتن کمالات قبلى نیست و خیلی از موجودات فعلیت‌هاى متنوع ومتعددی را درطول یکدیگر مى‌پذیرند وهمچنان کمالات قبلى خودرا نیزراحفظ مى‌کنند،چنان که در انواع نباتات،اتم‌ها،مواد معدنى، به وضوح قابل مشاهده است وکارکرد نباتى آنها،مهمترین ودر طول سایرکارکردهای آن‌ها قرار مى‌گیرد.همینطوردرحیوانات و انسان که کمالات پیشین امکان دارددرمواردی هم به پیدایش کمال عالى تر کمک کنند،امااینطور نیست که پیشرفت آن‌ها الزاماًموجب کمال براى کارکردفعلی باشدوحداقل اینست که مزاحمتى با آن نداشته باشد ودرخیلی از موارد، رسیدن به کمالى که مقتضاى شکل جدید است، توقف داردبر محدودبودن به کمالات پیشین .مثال واضح اینکه شاخ و برگ زیاددرخت،مزاحم ثمر بخشی درخت میوه داراست یا چاقى زیاداسب مانع این است که حیوان به آن سرعت لازم جست وخیز و دویدن که برایش کمال شایسته محسوب می شود برسد.پس کمال حقیقىِ برای هرموجود،این است که با بهره گیری از آن کمالات سابق،نظربه آنچه امروز دردایره کارکردش قرار دارد،ضمن حفظ تمام و یا پاره ای ازآنچه قبلا کسب کرده است به کمالات جدیدی نیز دست یابد و این هیچ تناقض و تزاحمی نسبت به اکتسابات قبلی ندارد. یعنی یک دانش آموزی که درسال اول دبستان است،استعدادواجد شدن کمال محدود خود را دارد،درسال بعد علاوه بردارابودن کمالات سابق به حسب استعداد جدیدش،به کمالات لایق خود نیز درپایه اخیر دست می یابد.دراینصورت آن بخش کمالات سابق نسبت به کمالات لاحق،مقدمه کمال محسوب می شوند وبه همین ترتیب استمرارخواهد داشت.

با شرح آن چه از تعریف کمال آمد درمیابیم حد کمال برای انسان درخور لیاقت و شایستگی است که در استعداد ذاتی او نهفته است و به این ترتیب باید گفت که مقدار نهایی برایش متصور نیست . باید دانست در برخی مواقع پاره ای امور می تواند اگرچه در وصف کمال قرار بگیرد لکن مزاحم ایصال به کمال مطلوب انسان هم شود وعیینا مانند همان شاخ و برگ های زائد در درخت و یا فربه ای اسب ایفای نقش کنند که همچون مثال اگرچه به لحاظ زیبایی و وصف در ابتدا نشانی از کمال است لیکن برای ایصال درخت به نمووثمره مفید که در واقع کمال درخت در آن واقع شده نه تنها ملازم نیست که مزاحم خواهد بود.از آنچه گفته شد به این نکته بسیار مهم دست می یابم که کمال انسان را اگرچه غایتی در حد وصف ادراک نیست اما آیینه ای در مقابل هست که معیارهایی از کمال را برای انسان هویدا می کند.در این آیینه،ملکات مقدم بر هرچیزی خواهند بود و موجب می شوند که شاخ و برگ های زائدی که اگرچه موجب زیبایی و وصف انسان می شوند،به موقع اصلاح وازمزاحمت آنها برای رسیدن به کمال غایی  جلوگیری به عمل آبد .

در عمل حضرت ابراهیم علیه السلام در موضوع قربانگاه به درستی مشاهده می شود که چون ملکات در مقابل او افضل بر سایر امتیازات ظاهری قرار داشتند، وی بدون شائبه به سمت کمال انسانی که اطاعت از خداوند است حرکت می کند اگر چه می شود اینطور هم گفت که او با حفظ جان اسماعیل و سرپیچی از دستور خداوند می توانست باز هم به سمت رشد در جهت کمال باقی بماند و از منظری حفظ جان فرزند برایش کمال می نمود لیکن مشاهده می شود که ملکات، او را به سمت اطاعت، سوق می دهند و به این ترتیب او را در جهت کمال غایی رهنمون می شوند. عکس این معنا در عمل ابلیس نیز مشاهده می شود که اگر چه در جهت کمال غایی در حرکت بود لیکن به دلیل عدم توجه به ملکات ودر نهایت عدم تشخیص در اطاعت، کمال را در معنای توحیدمتراوش از نفس خود دانست و در اعتقاد خود، موحدی بی بدیل شد که تنها در مقابل خداوند سجده کرد در حالی که سجده بر آدم عملی  بود که می توانست او را به رسیدن به کمال غایی موفق سازد. در این سجده نفس عمل اطاعت محسوب می شود و در زمره ملکات قرار می گیرد و عدم سجده  بر غیر خدا اگرچه عملی در جهت نیل به کمال است لیکن نقش همان فربهی اسب را ایفا می کند و مانع رسیدن به کمال می شود.همچنان که عمل ابراهیم در آوردن اسماعیل به قربانگاه اطاعت محض است و موجب نیل به کمال. بنابر آنچه ذکر شد کمال انسانی درایصال به مطلوب مقصود است و این معنا همواره در آیینه ملکات دیده می شود،مشروط بر آنکه چشم آیینه بین موجود باشد.بنده ی کمترین-امیرمنصورمعزی




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:46 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ مسیر خوش آمدید
1
پرفسور بول ون((عبدالله))//آرامگاه واقع در خواجه ربیع//
شهید داود تقدیسی وحید-شهید مجتبی علی آبادی مقدم
گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد
گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد
[عناوین آرشیوشده]