این دانش دین است، پس نیک بنگرید که از چه کسی دین خود رامی گیرید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مسیر
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خون شهدا

http://khateghalam.parsiblog.com/

تاریخ عضویت: 8/9/89 
سن وبلاگ : 2 سال و 11 ماه و 27 روز 

مدیریت وبلاگ= خون شهدا 

 

بسم رب الزهرا


شهیدان با شهادت خو گرفتند

مدد از ضامن آهو گرفتند

شهادت شین و ها و دال و تا بود

پلی کوتاه تا کوی خدا بود

شهیدان واژه های ناب عشقند

شهیدان تا ابد بی تاب عشقند

چو می گشتند قربان اباالفضل

سر آنان به دامان اباالفضل

حسینی مذهب و زینب مرامند

همانانی که در خط امامند

که جان دادند تا ما جان بگیریم

ز خط عاشقی فرمان بگیریم

شب حمله ، شب شوق رهایی

شب دل های سرخ کربلایی

شب حمله ، شب آتش ، شب خون

شب پرپر شدن در خاک مجنون

شب حمله ، شب معراج و پرواز

شب بین خدا و خلق ، یک راز...

خداوندا به حق خون حیدر

تو را سوگند بر پهلوی مادر

تو را جان حسین و اکبر او

تو را جان علی اصغر او

بزن مُهر شهادت بر دل و جان

مرا با عاشقان محشور گردان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:56 عصر )
»» عدالت جویان نسل بیدار

وبلاگ : عدالت جویان نسل بیدار 

تاریخ عضویت: 31/4/88 
سن وبلاگ : 4 سال و 4 ماه و 4 روز 

مدیریت وبلاگ=امیر منصور معزی 

به نام خدا

کمال، صفتى وجودى است که موجودبه آن توصیف مى‌شود.هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‌سنجیم، درنظرمی آید،نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر،کمال نیست و برخی موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ نیزهست.برخی دیگر،اساساً استعداد اینکه به انواعی ازکمالات نایل شوند راندارند.شیرین شدن براى خربزه کمال است امابرخى دیگر از میوه‌ها در ترش بودن است که به کمال می رسندیا اینکه دانش براى انسان کمال است، ولى فلزات این استعداد را ندارند که بتواند به کمال علم نایل آیند.

رمزمطلب این است که هر موجودى داراى حد و مرز ماهوىِ خاصى است که با تجاوز از آن، به نوع دیگرى تبدیل مى‌شود که از نظر ماهیت با آن مغایر است. تغییرات ماهیتی امکان دارد با شکل ملکول‌ها یا کم و زیادشدن اتم‌هاویا تغییرات عنصرى و درونى اتم‌ها و یا تبدیل ماده به انرژى و بالعکس همراه باشدو نیزاین امکان وجوددارد با این که کمّ و کیف اتم‌ و ملکول‌ که دو چیز یکسان است،ماهیت آن‌ها نیزمتفاوت باشد.همانطوری که مشاهده می شود  دانه مصنوعىِ گیاه، فاقد خاصیت گیاه و رشد و نمو است با این که از نظر عناصروشکل ترکیب آن‌ بادانه ی طبیعی بسیار شبیه هم هستند.باید گفت هر ماهیتى به حسب اقتضاى طبیعى خود،منحصراًبا پاره‌اى ازوصف ها، همسنخ است وبنابراین استعدادواجدشدن همان دسته از کمالات را خواهد داشت.

باید دانست که  پیداشدن یک ماهیت جدیدهمیشه مستلزم از بین رفتن کمالات قبلى نیست و خیلی از موجودات فعلیت‌هاى متنوع ومتعددی را درطول یکدیگر مى‌پذیرند وهمچنان کمالات قبلى خودرا نیزراحفظ مى‌کنند،چنان که در انواع نباتات،اتم‌ها،مواد معدنى، به وضوح قابل مشاهده است وکارکرد نباتى آنها،مهمترین ودر طول سایرکارکردهای آن‌ها قرار مى‌گیرد.همینطوردرحیوانات و انسان که کمالات پیشین امکان دارددرمواردی هم به پیدایش کمال عالى تر کمک کنند،امااینطور نیست که پیشرفت آن‌ها الزاماًموجب کمال براى کارکردفعلی باشدوحداقل اینست که مزاحمتى با آن نداشته باشد ودرخیلی از موارد، رسیدن به کمالى که مقتضاى شکل جدید است، توقف داردبر محدودبودن به کمالات پیشین .مثال واضح اینکه شاخ و برگ زیاددرخت،مزاحم ثمر بخشی درخت میوه داراست یا چاقى زیاداسب مانع این است که حیوان به آن سرعت لازم جست وخیز و دویدن که برایش کمال شایسته محسوب می شود برسد.پس کمال حقیقىِ برای هرموجود،این است که با بهره گیری از آن کمالات سابق،نظربه آنچه امروز دردایره کارکردش قرار دارد،ضمن حفظ تمام و یا پاره ای ازآنچه قبلا کسب کرده است به کمالات جدیدی نیز دست یابد و این هیچ تناقض و تزاحمی نسبت به اکتسابات قبلی ندارد. یعنی یک دانش آموزی که درسال اول دبستان است،استعدادواجد شدن کمال محدود خود را دارد،درسال بعد علاوه بردارابودن کمالات سابق به حسب استعداد جدیدش،به کمالات لایق خود نیز درپایه اخیر دست می یابد.دراینصورت آن بخش کمالات سابق نسبت به کمالات لاحق،مقدمه کمال محسوب می شوند وبه همین ترتیب استمرارخواهد داشت.

با شرح آن چه از تعریف کمال آمد درمیابیم حد کمال برای انسان درخور لیاقت و شایستگی است که در استعداد ذاتی او نهفته است و به این ترتیب باید گفت که مقدار نهایی برایش متصور نیست . باید دانست در برخی مواقع پاره ای امور می تواند اگرچه در وصف کمال قرار بگیرد لکن مزاحم ایصال به کمال مطلوب انسان هم شود وعیینا مانند همان شاخ و برگ های زائد در درخت و یا فربه ای اسب ایفای نقش کنند که همچون مثال اگرچه به لحاظ زیبایی و وصف در ابتدا نشانی از کمال است لیکن برای ایصال درخت به نمووثمره مفید که در واقع کمال درخت در آن واقع شده نه تنها ملازم نیست که مزاحم خواهد بود.از آنچه گفته شد به این نکته بسیار مهم دست می یابم که کمال انسان را اگرچه غایتی در حد وصف ادراک نیست اما آیینه ای در مقابل هست که معیارهایی از کمال را برای انسان هویدا می کند.در این آیینه،ملکات مقدم بر هرچیزی خواهند بود و موجب می شوند که شاخ و برگ های زائدی که اگرچه موجب زیبایی و وصف انسان می شوند،به موقع اصلاح وازمزاحمت آنها برای رسیدن به کمال غایی  جلوگیری به عمل آبد .

در عمل حضرت ابراهیم علیه السلام در موضوع قربانگاه به درستی مشاهده می شود که چون ملکات در مقابل او افضل بر سایر امتیازات ظاهری قرار داشتند، وی بدون شائبه به سمت کمال انسانی که اطاعت از خداوند است حرکت می کند اگر چه می شود اینطور هم گفت که او با حفظ جان اسماعیل و سرپیچی از دستور خداوند می توانست باز هم به سمت رشد در جهت کمال باقی بماند و از منظری حفظ جان فرزند برایش کمال می نمود لیکن مشاهده می شود که ملکات، او را به سمت اطاعت، سوق می دهند و به این ترتیب او را در جهت کمال غایی رهنمون می شوند. عکس این معنا در عمل ابلیس نیز مشاهده می شود که اگر چه در جهت کمال غایی در حرکت بود لیکن به دلیل عدم توجه به ملکات ودر نهایت عدم تشخیص در اطاعت، کمال را در معنای توحیدمتراوش از نفس خود دانست و در اعتقاد خود، موحدی بی بدیل شد که تنها در مقابل خداوند سجده کرد در حالی که سجده بر آدم عملی  بود که می توانست او را به رسیدن به کمال غایی موفق سازد. در این سجده نفس عمل اطاعت محسوب می شود و در زمره ملکات قرار می گیرد و عدم سجده  بر غیر خدا اگرچه عملی در جهت نیل به کمال است لیکن نقش همان فربهی اسب را ایفا می کند و مانع رسیدن به کمال می شود.همچنان که عمل ابراهیم در آوردن اسماعیل به قربانگاه اطاعت محض است و موجب نیل به کمال. بنابر آنچه ذکر شد کمال انسانی درایصال به مطلوب مقصود است و این معنا همواره در آیینه ملکات دیده می شود،مشروط بر آنکه چشم آیینه بین موجود باشد.بنده ی کمترین-امیرمنصورمعزی




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:46 عصر )
»» بچه مرشد!

وبلاگ : بچه مرشد! 

تاریخ عضویت: 2/4/87 
سن وبلاگ : 5 سال و 5 ماه و 4 روز 

مدیریت=راشد خدایی 

برای تولدم

 

در یکی از روزهای ولرم پاییزی؛ درست در ساعت 20 و 45 دقیقه به وقت تهران کودکی پای به عرصه ی وجود نهاد که بعدها جهانی را متحول ساخت. در تواریخ آمده است که پدرش پس از چندی کاوش نامی پیرمردانه را بر همگان عرضه داشت، لیک با مقاومت مادرش، پدر از گذاشتن این نام کهن منصرف شد!

در نهایت با استخاره و استشاره های فراوان تصمیم بر آن شد که بچه مرشد "عادل" نام گیرد.

لذا پدرش در همان روزهای ولرم و خرمالویی آبان ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و هشت به اداره ثبت احول شهرستان یزد مراجعه می نماید.

در آن سالهای که نه طرح تکریم ارباب رجوع موجود بود و نه کسی حقوق شهروندی را رعایت می نمود، پدر به آقای کارمند زمخت ثبت احوال اینطور فرمود:

سلام آقا
- سلام جانم
آقا جان میشه زحمت بکشید و برای قدم خیر ما شناسنامه صادر کنید؟
- چرا که نمیشه؟! مدارک را لطف کنید
اینم مدارک خدمت شما
- خب اسم این آقا زاده را چی میخواید بذارید؟!
اگه اشکالی نداره میخوایم بذاریم عادل! عادل خدایی
- هووم (سرش را می خاراند) والا چه عرض کنم؟! یه سر تشریف ببرید خدمت آقای رییس با ایشون صحبت کنید
آقای رییس؟ اتاقشون کجاست؟
- انتهای راهرو اتاق 24
تشکرات!

و با مدارکی در کیف چرمی قهوه ای راهی اتاق 24 می شود که در یک راهرو تاریک و دلگیر واقع شده است.

سلام عرض شد آقای رییس
- السلام علیکم و رحمت الله حاجاقا
خوبید الحمد لله؟!
- شکر خدا. میگذره. از این طرفا؟
 خب الحمد لله. عرض شود بابت شناسنامه قدم نورسیده خدمت رسیدیم
- خواهش میکنم، بسلامتی ان شاالله ... حالا اسمشونو چی گذاشتین ماشالا هزار ماشالا؟
اگه خدا بخواد قراره بذاریم "عادل"
- (تبسمی می کند)  والا چه عرض کنم! بخشنامه اومده اینجور اسامی را ثبت نکنیم!
آخه چرا؟
- خب شما که ماشالا خودتون دستتون توی کاره! میدونید که... آخه ممکنه در آینده خداینکرده ... البته منظورم آقازاده ی شما نیستا! ماشالا هرکی تو خونه ی شما بزرگ بشه ایشالا یا عالم میشه یا مجاهد... اما خب دستور اومده دیگه! میگن چون امکان داره درآینده کسی که این اسامی را داره چهره ی خوبی نداشته باشه، بار منفی واسه ی اسمه! میفهمید که؟
(در دلش می گوید: جمش کن بابا) خب پس یعنی هیچ تبصره ای نیست؟
- آخه اینهمه اسم خوب و زیبا هست! شما هم ماشالا خودتون اهل مطالعه و بیان هستید... مثلا من خودم اسم خواهر زاده را گذاشتم غلامعلی! هم قشنگه هم مذهبی هم با معنی
بله متوجهم
- خب پس شما یه اسم دیگه بفرمایید و ما هم شناسنامه را تنظیم میکنیم

به هر حال من هنوز هم مانده ام به این سرعت عمل پدر گرامی، چرا که بی هیچ تامل و درنگی فرمودند:

آقا جان بنویسید"راشد" راشد خدایی
- به به ... عجب اسمی! عرض نکردم؟ شما خودتون ماشالا هزار ماشالا مخرن اسم و القاب هستید! احسنت بسیار زیبا... به فامیلی تون هم خیلی میاد... راشد! راشد خدایی

و بدین طریق در روز 28 آبان ماه سال یک هزار و سیصد و شصت و هشت بچه مرشد، راشد خدایی نام گرفت! باشد که رستگار شود...

 

راشد خدایی - رضا شاعری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:38 عصر )
»» دل نوشته های یک دیلامی

وبلاگ : دل نوشته های یک دیلامی 

تاریخ عضویت: 2/11/91 
سن وبلاگ : 10 ماه و 5 روز 

مدیریت وبلاگ= میلاد بابایی

عاشورا تمام شد و امام‌عزیزمان حسین  را تا محرم بعد به خدا میسپاریم!

 اما این نه رسم عاشقیست و نه مرام معرفت و مردانگی‌،که حسین

عصرما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به جای 72 یار‌،313یاور میطلبد و 

عجبا که "هل من ناصر" او را نمیشنویم! چون کوفیان دعوتش میکنیم و

 خود به دنیا و نفسمان سرگرم! و اینست از عبرتهای عاشورا،
 
بشتابیم با ترک گناه لحظه‌ای به ظهور نزدیک شویم...

-------------------------------------------------------------------------------------

معرفی وبلاگهای پارسی بلاگ



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:32 عصر )
»» اقلیم ِ احساس

وبلاگ : اقلیم ِ احساس 

تاریخ عضویت: 18/5/89 
سن وبلاگ : 3 سال و 3 ماه و 17 روز

مدیریت وبلاگ=غزل صداقت

می خواهی مرا بفهمی؟ فقط کمی زیر این باران قدم بزن..فقط کمی. . .

به باران بگو باز هم ببارد..هرچند پاهایم دیگر توان قدم زدن ندارد..

وقتی تو نباشی بهار فقط غروب دارد و بس . . .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/5 :: ساعت 3:27 عصر )
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ مسیر خوش آمدید
1
پرفسور بول ون((عبدالله))//آرامگاه واقع در خواجه ربیع//
شهید داود تقدیسی وحید-شهید مجتبی علی آبادی مقدم
گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد
گلزار شهدای خواجه ربیع مشهد
[عناوین آرشیوشده]